فصل عاشقی تموم شد

فصل عاشقی تموم شد

 

بروای دوست برو

بروای دخترپالان محبت بردوش/دیده بردیده ی من مفکن ونازم مفروش

من دگرسیرم وسیر،سیرازاین عشق دوپهلوی توپست/تف برآن دامن پستی که تورا پروردست

کم بگو،جاه توکو،مال توکو،برده ی زر/کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر

گرطلا نیست مرا ،تخم طلا مردم من/زاده ی رنجم وپرورده ی دامان شرف

 

اوگفت ورفت!!!!!!

من درکناری ایستاده بودم وناخودآگاه به حرفهایشان گوش میدادم.

دخترک غرق در افکارگذشته بود.....آنروزهایی که برایش ازهمه چیز وهمه کس حتی خانواده گذشت

صدایش کردم گفتم:دخترجان فصل عاشقی تموم شد!!!!!!!!

شایدمن هم حسی مشابه اوراسالها پیش جوردیگه ای تجربه کرده بودم.........

باصدای بلند فریادزدم...

ایمان بیاوریم به آغازفصل سرد............